تجربه کودک نازنین درون

تجربه کودک نازنین درون

" شور زندگی شادی انگیز تزین هدیه کودک درونتان به شماست."

سخن گفتن در باره کودک درون یک چیز است و تجربه آ گاهانه اش چیزی دیگر.مادامی که چون طفلی خرد سال نشویم کودک درون گوشه گیرو تنها به جا خواهد ماند. مادامی که در فضای امن به حال و هوای کودک وارد نشویم کودک درون ما همچنان زخمی خواهد زیست.
هرگاه به راستی احساستان را احساس میکنید اجازه میدهید کودک درونتان حضور داشته باشد.هرگاه احساس شادی یا اندوه، خشم یا ترس یا علاقه میکنید، همچنین هرگاه بازیگوش، خلاق یا شهودی هستید کودک درونتان فعال است.
تمرینهای این سلسله مقالات به شیوه ای طراحی شده اند که بتوانید در فضایی ایمن تجربه های دست اولی از کودک درون خود به دست آورید.از طریق نقاشی، نگارش و هنرهای خلاق و بازی ندای کودکی را که در درونتان سکنی دارد خواهید شنید،نیازها و آرزوهایش را کشف خواهید کرد.همچنین خواهید آموخت والدین مهرآمیز درونتان را فعال کنید تا بتوانید از کودک درونتان مراقبت و حمایت کنید.و چون هیچ کودکی در خلاء زندگی نمیکند کودک درون ما نیز خود به خود، یا تصویر والدین درونی مثبت و حمایتگری را خواهد کشید یا والدین ایراد گیر و مسامحه کاری را که مدام انتقاد میکنند.اگر به این امر آگاه نباشیم خود به خود آن شیوه از مراقبتی را که در کودکی ستانده ایم تکرار میکنیم .یعنی به شیوه ای برای خودمان پدری یا مادری میکنیم که قبلا در حق ما صورت گرفته.حال این حق انتخاب را داریم که آن را عوض کنیم . یعنی میتوانیم میان اعضای خانواده درون خویش اتصالی مهر آمیز ایجاد کنیم و زخمهای دوران کودکیمان را شفا بخشیم.
کودک از نظر روانشناسی" پدر انسان است".از این رو شفای کودک درون راهی است تا از نو آغاز کنیم .برای برخورداری از یک کودکی شادمانه هیچ گاه دیر نیست.

"ابزار مراقبت از کودک درون"

نقاشی:
با ایجاد محیطی سالم و هدایت بزرگسالانی حمایتگر کودکان به طور خود انگیخته از راه هنر هستی خویش را بیان و عیان میکنند.کودکان خردسال در یک ویژگی مشترکند و آن زبان هنر است.پس چه جای تعجب اگر به هنگام رشد و پرورش کودک، نقاشی پیش از نوشتن می آید .در واقع هنر درمانی در مورد کودکانی به کار میرود که نمیتوانند احساسهایشان را بیان کنند.آنچه را که نمیتوان بر زبان آورد میتوان به شیوه ای ایمن تر درهنر نمایان ساخت.چه کسی میتواند معنای دقیق دستخط درشت و سیاه و کج و معوج کودک را به کلام در آورد؟ تماشای کودکی که خشم و غضب یا ترس محبوس خود را با مدادهای گچی یا گل مجسمه سازی بیرون میریزد تجربه ای است که بیننده را عمیقا تحت تاثیر قرار میدهد.پس تصادفی نیست اگر کودک درون نیز احساسها و نیاز هایش را از طریق هنر آسانتر بیان کند.
بخش عمده نقاشی از نیمه راست مغز میاید .کنش تخصصی این بخش مغز ،ادراک بصری و فضایی و همچنین بیان عاطفی و شهودی است که کودکان خرد سال به دلیل طبیعتشان بسیار معطوف به مغز راست هستند. به همین علت درشت درشت نوشتن و نقاشی برای آنها تا این اندازه طبیعی است.اگر چه کامروایی از مغز راست از طریق مراقبت محدود کننده والدین و نظام آموزشی معطوف به مغز چپ، که به طرزی غیر عادی بر منطق شفاهی و از حفظ کردن مطالب تاکید می ورزد میتواند فروکش کند. زیرا به استثنای ورزش، برنامه های آموزشی مربوط به فعالیت های مغز راست نخستین چیزی است که از بودجه مدارس حذف میشوند. هنگامی که هنر از نظام آموزشی حذف شود کودکان یکی از قدرتمندترین و خوشایند ترین ابزا ر بیان نفس خود را از دست میدهند.و همچنان که در مدرسه پیش میروند پیوسته ناگزیر میشوند که ندای کودک درون –احساسها، بازیگوشی و خویشتن خلاق – خود را انکار کنند. این انکار مارا با مسئله دیگری نیز مواجه میکند. این باور فراگیر که تنها معدودی ا ز افراد با استعدادند و میتوانند از طریق هنر خویشتن را بیان کنند، مابقی حتی حق نداریم به فکر هنر بیافتیم.این والد نکوهشگر درون (ثمره شستشوی مغزی جامعه )است که میگوید :"اشتباه خواهی کرد احمق به نظر خواهی رسید ،هنرت نازیباست خدا به تو رحم کند."اگر همه اینها به طرز دردناکی برایتان آشناست پس دل و جرات به خرج دهید! وقتی به خود اجازه میدهید که به رغم انقاد درونی نقاشی کنید دیگر بار زبان کودک را می آموزید .زیرا اگر میخواهید به پیشواز کودک درونتان بروید چه بهتر که در نیمه راه اورا ملاقات کنید .
وقتی تصویر احساسهایمان را میکشیم به زبان کودک درونمان پاسخ میگوییم.

pic.jpg


گفتگوهای نوشتاری :
فرایند نوشتن با دست راست و چپ:این فن به همه کمک میکند تا کودک درون خود را تجربه کنند و به سطوح ژرفتری از احساسها و خاطره ها برسند. کودک خردسالی را مجسم کنید که تازه دارد می آموزد بر روی کاغذ خط بکشد و میکوشد که مداد را در دستش نگاه دارد .بسیاری از افراد بالغ و تحصیلکرده وقتی نوشتن با دست آموزش نیافته شان را آغاز میکنند املا و دستور زبان آنها نیز شبیه کودکی خردسال میشود.چرا که در این هنگام با آن بخش از مغز وروان تماس پیدا میکنیم که کودک در آن سکنا دارد.دست دیگر"عقب مانده "میتواند ما را به سوی کودک درون خویش هدایت کند .نوشتن با دستی که بر آن تسلط نداریم مستقیما به کنش های مغز راست دسترسی پیدا میکند.این پدیدار هم در باره راست دستها ونیز در باره چپ دستها صادق است. این دست بسیار مستقیم تراحساسها را بیان و عیان میکند .مشکل کنونی ما این است که بخش عاطفی مغز در قسمت درونیتر مغز اغلب از هشیاری آگاهانه ما مخفی میماند.کودک درون که بخش عاطفی درون است برای حفظ بقا به درون گنجه میرود و در آن بسته میشود .اگر چه شفا زمانی رخ میدهد که در را میگشاییم و از کودک درون میخواهیم که بیرون بیاید و جزئی از زندگی ما شود و این امر برای چنین موجود شکننده ای فقط در فضایی ایمن و سرشار از حرمت و حمایت میتواند پیش بیاید.تکنیکهای پیشنهادی در این مقالات به شیوه ای طراحی شده اند که در آفرینش این فضای ایمن و آکنده از اعتماد موثرند. یکی از فنون، گفتکو با هر دو دست است .در این گفتگوها با دستی که بر آن تسلط دارید سوالهایتان را میپرسید کودک درون شما از طریق دستی که بر آن تسلط ندارید پاسخ خواهد گفت.با لحن خود ساده مستقیم و لبریز از احساس.گفتگویی زنده میان دست راست و چپ: میان والد درون نکوهشگر و یک کودک درون بسیار جسور.دست مسلط از جانب بخش بالغ وجود سخن میگوید و بیانگر ندای والد گونه است .در این گفتگوها املا و دستور زبان حائز اهمیت نیست .تنها چیزی که به حساب می آید" احساس" است.پس بکوشید به دقت به آنچه کودک درون میگوید گوش دهید و از صدای آهسته گرانقدرش سر خوش شوید .شاید از آنچه برای گفتن به شما دارد به شگفت آیید.چنانچه نسبت به طرز نوشتن کودک درونتان واکنشی انتقاد آمیز دارید ،به خاطر آورید که این واکنش ازجانب بخش" والد گونه"نکوهشگر وجودتان است.و این امکان را فراهم میاورد تا بدانید که با کودک درونتان چگونه رفتار کرده اید.اکنون اجازه بدهید که کودک درون به نوشتن ادامه دهد و او را ارج نهید.

inn1.jpg

in2.jpg


بازی و خلاقیت:
بچه ها از طریق بازی می آموزند، از طریق بازی کشف میکنند و به حد و مرزهایشان پی میبرند.لزومی ندارد کسی لذت بازی خلاق را به کودکان بیاموزد .بازی خلاق یکی از تواناییهای ذاتی انسان است.حال آنکه جامعه به کودکان یاد میدهد از خلاق بودن دست بکشند، معقول و اهل عمل شوند.اگر بخواهیم به طور کامل کودک درون را باز یابیم باید بگذاریم که این خلاقیت ذاتی عیان شود.این جنبه خلاق را کودک جادویی یا کودک سحرآمیزمیخوانند.در قسمتهای بعد بازیهای خلاقی را مشاهده میکنید که برای نمایان ساختن این کودک هنرمند وجد آمیز درون که سرشار از شگفتی و کنجکاوی و شادمانی است طراحی شده اند.اوقاتی که به بازی و مجسمه سازی و نقاشی با مداد گچی خواهید پرداخت بخش بالغ وجودتان را کنار خواهید گذاشت.مدت زمانی را نیز باید برای رقص و حرکات خود انگیخته و اجرای نمایشهای کودک درونتان صرف کنید.اوقاتی را نیز به اکتشاف جهان اسرار آمیز رویاهایتان اختصاص دهید در این مقطع شاید والد نکوهشگر درونتان سر بر آورد و بگوید:"تو نمیتوانی نقاشی کنی طراحی بلد نیستی و در هر صورت نمیخواهم اینجا را شلوغ کنی." اگر این امر رخ داد فقط نظاره اش کنید اما نگذارید شما را از ادامه کارتان باز دارد.و ایمانتان را محکمتر کنید.
مهم ترین چیز این است که فعالیتهای وجد آمیز و خلاق، قلمرو طبیعی کودک درون است. این میراث حق طبیعی شماست .میراث خود را باز یابید.آنچه را که جوزف کمپبل "وجد زنده بودن "خوانده است شخصا تجربه کنید.

لوازم مورد نیاز:
یک دسته کاغذ سفید،یک دسته کاغذ کاهی،ماژیکهای رنگی،مداد شمعی یا مداد رنگی،گل مجسمه سازی یا خمیر بازی،قیچی ،تقویم یا سررسید نامه شخصی،مجلات عکس دار،چسب،دستکش نایلونی تا بتوانید انگشت خود را در جوهر فرو ببرید و نقاشی کنید.پاکتهای کاهی تا از آنها نقاب یا ماسک درست کنید.نی و یک ظرف کوچک کف صابون برای حباب بازی، نوار موسیقی و پخش صوت، نوار خالی و ضبط صوت،و یک دفتر چون شاید بخواهید تمرینها را در یکجا نگاهداری کنید.
خواه در گروهی حمایتگر به تمرینها بپردازید خواه به تنهایی احساس ایمنی امری اساسی است.ایجاد آشیانه ای امن برای کودک درون، یعنی تدارک فضایی ایمن برای دعوت از او.در طی فرایند شفای کودک درونتان محرمانه نگه داشتن این کار- به ویژه زمانی که به شناخت کودک آسیب پذیردرونتان سرگرمید – اهمیت فراوان دارد.منظور این نیست که نمیتوانید بخشهای معینی از کارتان را با دیگران در میان بگذارید .مراد این است که این افراد را با دقت- و بسیار محتاطانه و مسئولانه –انتخاب کنید.کسانی که نسبت به خودتان وفرایند شفایتان بسیار حمایتگرند.اگر کودک آسیب پذیر درونتان در کنار همسر یا یکی از بهترین دوستهایتان احساس ایمنی میکند شاید در میان گذاشتن با او کار درستی باشد.اگر نمیدانید احساسها و اندیشه هایتان را با چه کسی در میان بگذارید از کودک درونتان بپرسید از طریق نگارش با هر دو دست. کودک درونتان با دقتی حیرت انگیز به شما پاسخ خواهد داد.نزد کسانی که نسبت به شما آکنده از داوری اند و میکوشند احساسها ، اندیشه ها یا رفتارتان را کنترل کنند حرف دلتان را نزنید.اگر کودک درون را در معرض این گونه انرژی قرار دهید قطعا به پیشواز تخریب و آزار کودک درونتان رفته اید.بالغانی که با کودک درون خودشان در تماس نبوده اند نمیتوانند این گونه شفا را در یابند.در بخشهای بعد شیوه های حمایت سالم از کودک درونتان را خواهید آموخت: با تقویت والد مهر آمیز و حمایتگر درون .
کودک درون در دل آدمی خانه دارد. وقتی دلمان را به روی کودک درونمان میگشاییم قلب خود را به روی همه باز میکنیم.و بدین گونه است که منشاء اقتدار راستین خویش –عشق- را می یابیم.


از این قسمت تا پایان راه در صورت تمایل کودک درونتان، نقاشی یا گفتگوهای نوشتاری تان را برای من ارسال کنید تا در صورت خواست شما در این صفحه شاهد آنها باشیم.

کودک درون

کودک درون، خردسال پنهان ماست که نیاز به مراقبت و محبت دارد و با برآورده شدن این نیازاو ، استرس و غم  درون ما کاهش می یابد. در مقاله قبل به توضیح در باره شیوه های عملکرد افراد در سه سطح والد، بالغ، و کودک پرداختیم، ویزگی های کودک درون و نیاز های او را بررسی کردیم و طریقه شناخت آن را در مواقع مختلف زندگی ذکر نمودیم. در ادامه چگونگی مراقبت و پرورش مناسب او را شرح می دهیم.

 

کودک درونتان علاقه‌مند به شنیدن چه چیزهایی است؟

او مایل است که به او بگویید:

دوستت دارم، مواظبت هستم و تو را همان‌طور که هستی می‌پذیرم، از این که تو را دارم بسیار مغرور و مفتخرم، تو همه چیزی هستی که دارم، تو بسیار زیبا و جذاب هستی عزیزم، تو هنرمند و خلاقی،  تو تواتمند و پرتلاشی،  متاسفم از اینکه به تو آسیب رساندم،  متاسفم از اینکه فراموشت کردم،  متاسفم از اینکه تو را به عنوان یک کودک آن‌طور که بودی نپذیرفتم و انتظار داشتم به سرعت رشد کنی و بزرگ شوی، می‌توانی به من اعتماد کنی و هر طور دلت می‌خواهد باشی (خودت باشی)، ما برای رسیدن به سلامتی ، رشد، شادی و لذت  با هم همکاری خواهیم کرد.

 پیامدهای منفی سرکوب کردن کودک درون

وقتی در مقام یک بزرگسال، تمایلات، خواسته‌ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می‌کنید، در معرض خطرات زیر قرار می‌گیرید:

- هرگز یاد نمی‌گیرید چگونه احساس طبیعی داشته باشید، بازی کنید و لذت ببرید.

- هرگز یاد نمی‌گیرید چگونه آرام باشید و استرس‌های خود را کنترل کنید.

- از اینکه به اندازه کافی «خوب نیستید» احساس گناه می‌کنید و  از بودن در کنار خانواده و کودکتان لذت نمی‌برید.

- نسبت به افرادی که از زندگی لذت می‌برند، بدبین می‌شوید.

- از صمیمی شدن با دیگران می‌ترسید، منزوی می‌شویدو می‌ترسید که در ارتباط با مردم بی‌کفایت ارزیابی شوید.

 

مراحل شفای کودک درون

مرحله 1: به منظور آشنایی با کودک درونتان ابتدا چشم‌هایتان را ببندید و آرام باشید، سعی کنید حداقل به مدت نیم ساعت خودتان را در نقش کودکی خردسال (3 تا 8 ساله) مجسم کنید و خودتان را ببینید که با اعضای خانواده در تعاملید و به واکنش‌های کودکانه خود دقت کنید.

- خودتان را با هم بازی‌هایتان مجسم کنید. توجه کنید که در کنار آنان چه احساسی دارید و چقدر لذت می‌برید.

- خودتان را در کلاس درس مجسم نمایید و دقت کنید که با معلم چگونه ارتباط برقرار می‌کنید.

اگر احساس کردید در آن حالت، کودکی ناراحت و ناراضی هستید، سعی کنید به یادآورید، آخرین بار در کودکی چه زمانی شاد و خوشحال بودید. این آخرین خاطره شما از کودک شاد همان «کودک درون» است که در حال حاضر به منظور مقابله با استرس درونتان مخفی شده است.

مرحله 2: اکنون که با کودک درونتان آشنا شدید، سعی کنید به پرسش‌های زیر پاسخ دهید:

الف) کودک درونتان را چگونه وصف می‌کنید؟

ب) چه زمانی کودک درونتان تصمیم گرفت در درون شما مخفی شود؟

ج) چگونه می‌توانید  پیام‌های مثبت را به او انتقال دهید؟

د) عقاید غیرمنطقی درباره کودک درونتان، در زندگی چیست؟ و چگونه با آن مقابله می کنید؟

مرحله 3: در حال حاضر، برای برنامه‌ریزی عملی در جهت مراقبت از کودک درونتان آماده‌اید. سه فعالیت زیر می‌تواند در برنامه‌ریزی شما و مراقبت از کودک درونتان موثر باشد.

فعالیت اول: یادبگیرید چگونه از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرید.

چشم‌هایتان را به روی زیبایی‌های طبیعت بگشایید و از آنها لذت ببرید، دایره لغات «حسی» خود را گسترش دهید. سعی کنید زندگی را با تمام وجود و با تمام حس‌هایتان تجربه کنید. با طبیعت ارتباط برقرار کنید.

 برای مثال در ساحل رودخانه قدم بزنید، نور مهتاب را تماشا کنید و در زیر آسمان پرستاره پیاده روی کنید. خود را با کودکان و حیوانات مشغول کنید، در یک کلاس سرگرم کننده و شادی‌آور شرکت کنید و حسی از شوخ طبعی را در خودتان ایجاد کنید و از آن لذت ببرید.

 

 

شادی کودکانه 

فعالیت دوم: یاد بگیرید چگونه احساس کنید و چگونه احساسات خود را با دیگران تقسیم کنید. به این منظور نیز باید گام‌هایی بردارید:

 احساسات خود را همه روزه دردفترچه یادداشت بنویسید.

یک داستان فانتزی در دفترچه یادداشت خود بنویسید، داستانی که تجربه شما را حداقل در 10 احساس مثبت متفاوت، وصف می‌کند.

آرام باشید و خودتان را مجسم کنید که احساسات مثبتی را تجربه می‌کنید. تجربه حاصل را در دفترچه یادداشت خود ثبت کنید.

فعالیت سوم: یاد بگیرید چگونه کودکانه بازی کنید.

سعی کنید «خشک بودن» و جدیت را کنار بگذارید و خود انگیخته باشید و بگذارید «کودک درونتان»  خود را رها سازد.

سعی نکنید حالت‌ها و رفتارهای کودک گونه را در حین بازی در خود خفه کنید، راحت باشید.

بازی، مستلزم استفاده از تخیل است پس در بازی کردن از تخلیه و خیال کمک بگیرید.

برای خودتان چشن تولد بگیرید.

در مجموع، همه فعالیت‌های ارائه شده، به منظور آزاد سازی بخش‌ نبستاً مهمی از روان شماست. با آزاد شدن این بخش از روان، از انرژی و قدرت لازم برای رشد و کمال شخصی برخوردار خواهید شد. به‌علاوه زخم‌های احساسی شما زودتر بهبود می‌یابند، انرژی بیشتری برای کار و فعالیت دارید و دردها و ناراحتی‌های جسمانی، شما را ترک خواهند کرد

آشتی با کودک درون

آشتی با کودک درون 

 

 

کودک

 

 

 

تک‌تک ما برای اینکه در زندگی واقعا احساس رضایت داشته باشیم ، لازم است تا کودک درون‌مان را کشف کنیم، با او دوباره ارتباط بر قرار کنیم، او را بپذیریم و در آغوش بگیریم.

در واقع هیچ‌یک از ما، به عنوان فردی بالغ قادر نیست بدون زنده کردن و شفا بخشیدن کودک درونش، در زندگی خوشبخت و کامل باشد.

 

اگر با کودک درونمان ارتباط برقرار نکنیم او تنها و منزوی می‌شود و خود را پنهان می‌کند. اگر به احساس‌ها و علاقه‌مندی‌هایش اهمیت ندهیم او سرکوب می‌شود و آسیب می‌بیند.

 

متاسفانه بسیاری از افراد وقتی با کودک درون‌شان مواجه می‌شوند در می‌یابند نیاز کودک‌شان به مهر و محبت، اعتماد و امنیت و پشتیبانی و احترام برآورده نشده است. افرادی که از زندگی‌شان ناراضی هستند و یا مشکلاتی مثل اعتیاد، افسردگی و روابط نادرست و مشکل‌ساز دارند، باید توجه کنند که مدت‌هاست پیام‌های کودک درون‌شان را نادیده گرفته‌اند. اما نکته ی مثبت این است که هر لحظه که اراده کنند ، می‌توانند به کمک ارتباط برقرار کردن با کودک درون‌شان و آشنا شدن با آن راهی جدید به سوی زندگی‌ای تازه و شاد و پر‌انرژی باز کنند.

 

منبع اصلی مشکلات بسیاری از افراد می‌تواند مربوط به گذشته‌شان باشد. مشکلاتی که در گذشته برای آنها پیش آمده و حالا بعد از سال‌ها بر تمام مسایل زندگی‌شان سایه اندخته است. مسایلی از گذشته که در زندگی امروز ظاهر می‌شود و لحظه حال را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

 

در درون هر یک از ما لایه‌های مختلفی وجود دارد و یکی از آنها کودک ماست که باید او را از لابه‌لای لایه‌ها، بیرون بیاوریم و به او زندگی تازه‌ای ببخشیم. با کمک این روش می‌توانیم از گذشته رها شویم و زندگی‌مان را در زمان حال هدایت کنیم.

مرحله ی شناخت کودک درون و نشان دادن جهان به او و دعوت کردن او به زندگی می‌تواند به طرز معجز‌ه‌آسایی مسیر زندگی و نحوه ی انتخاب‌های‌تان را تغییر دهد و شما را به سمت انتخاب‌های بهتر و مثبت‌تر هدایت کند.

 

برای این کودک نام‌های مختلفی به کار گرفته شده: عده‌ای به او کودک غیب‌گو می‌گویند و عده ای  آن را کودک «معجزه‌گر» نامیده اند، بعضی روان درمان‌گران نام «خود واقعیت‌گر» را انتخاب کردند و در نهایت چارلز فیلمور نام "کودک درون " را برگزید.

 

کودک درون ، ‌بخشی از درون ماست که می‌تواند در اوج سرزندگی و شادابی قرار داشته باشد. کودک درون همان خود عاطفی ماست، او در جایی است که احساسات ما زنده هستند. وقتی احساس لذت، غم، خشم، ترس، یا محبت و شفقت می‌کنیم ، این همان کودک درون ماست که ظاهر شده است.

 

وقتی بازی‌گوش می‌شویم و پر جنب‌وجوش، وقتی خلاق و آگاه می‌شویم و اوقاتی که حسی شهودی در ما زنده می‌شود و با خویشتن معنوی‌مان رابطه برقرار می‌کنیم، همان خود اصلی‌مان، کودک درون‌مان، چیزی که می‌دانیم در عمق وجودمان ریشه دارد خود را نشان می‌دهد، به ما خوشامد می‌گوید و ما را تشویق می‌کند تا در لحظه ی حال حضور داشته باشیم.

 

بهتر است باور کنیم که همه ما کودکی در درون‌مان داریم و نحوه ی برخورد ما با این کودک، زندگی‌مان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. علاوه بر خودمان، والدین و جامعه نیز در شکل‌گیری این کودک تاثیر‌گذار هستند. وقتی این کودک اجازه پیدا نکند تا خود را نشان دهد، شنیده نشود، و حتی حضورش به کلی نادیده گرفته شود و هیچ شناختی از او نداشته باشیم، کم‌کم یک خود غیرواقعی ظاهر می‌شود، تصویری غیرواقعی از ما.

 

در این شرایط است که در زندگی در نقش یک قربانی ظاهر می‌شویم و با خودمان احساس غریبی می‌کنیم و بسیاری از مسائل به صورت حل نشده در ذهن‌مان باقی می‌ماند و کم‌کم انباشته شدن این احساسات سرکوب شده ، منجر به خشمی مزمن، ترس، احساس خلا، بی‌انگیزگی و احساس نارضایتی می‌شود.

 

یکی از مواردی که باید مراقبش باشیم و در دامش گرفتار نشویم، خود انتقاد‌گر ماست. بخشی که دایم در پی پیدا کردن ایراد و بهانه و سرکوفت زدن به ماست. بخشی که می‌خواهد زندگی ما را کنترل کند، صدایی که دایم از کودک درون‌مان ایراد می‌گیرد، به او طعنه می‌زند و او را به یاد انتقاد می اندازد. این همان صدایی است که تمام اشتباهات و شکست‌هایی که داشته‌ایم را دایم به رخ‌مان می‌کشد و احساس بی‌کفایتی را به ما منتقل می‌کند. اما در عوض بخشی نیز هست که در نقش حامی کودک درون ظاهر می‌شود. وظیفه او این است که به کودک درون عشق بورزد، او را تشویق کند و به او این احساس را منتقل کند که ارزشمند است.

 

انکار و نادیده گرفتن کودک درون در افرادی که در خانواده‌های ناکار آمد بزرگ شده‌اند بیشتر نمود دارد. این افراد معمولا دچار بیماری‌های روان‌تنی شده و به افرادی سخت‌گیر، انعطاف‌ناپذیر، سردمزاج و بی‌محبت تبدیل می‌شوند.

 

اگر احساس می‌کنید که بعضی یا همه ی این خصوصیات در شما یا آشنایان‌تان هست اصلا ناامید نشوید. برای رهایی از این حالات راهی هست...

 

راهی که کمک می‌کند تا کودک درون‌تان را کشف کنید و او را شفا بخشید.

شما می‌توانید خود را از حلقه باورهای غلط نجات دهید و زندگی جدیدی را تجربه کنید. در طی پروسه ی شفای کودک درون برای شما بسیار آسان می‌شود تا با درون‌تان ارتباط بر قرار کنید. در این پروسه مهم نیست که چه سن و سالی دارید.

 

مهم این است که دوباره متولد می‌شوید، و این بار خودتان والد و حامی خودتان هستید. کودک‌تان را حمایت می‌کنید، به خودتان عشق و محبت لازم را هدیه می‌دهید. تمام تشویق‌هایی که از کودکی به شنیدنش احتیاج داشتید و دریافت نکردید را از این بار از زبان خودتان می‌شنوید و اوج می‌گیرید. شما قادر خواهید بود تا یک بار دیگر رشد کنید، دوران رشدی همراه با عشق و حمایت عمیق.

 

باورهای شما تغییر می‌کند و در می‌یابید که این گذشته نبوده که زندگی شما را تحت تاثیر قرار می‌داده چون گذشته، گذشته است و هیچ‌قدرتی ندارد بلکه این تصویر ما از گذشته بوده که در ذهن‌مان نگه داشته بودیم و حالا می‌توانیم ذهن‌مان را از آن تصویرها رها کنیم و تصاویر جدیدی به ذهن‌ مان هدیه دهیم.

 

در طی دوره ی شفای کودک درون ما قدم به حیطه ی خودآگاه و ناخودآگاه ذهن‌مان می‌گذاریم، باورهای کهنه را زیر و رو می‌کنیم و ارزش‌های جدیدی برای ادامه ی زندگی‌مان انتخاب می‌کنیم.

 

به تدریج و با کمک تمرین‌های مختلف و ایجاد آشتی با کودک درون‌تان، این کودک هوشمند و شفا یافته، حرف‌هایی به شما می‌زند که شما تمام عمر می‌خواستید آن را بر زبان بیاورید، اما نمی‌توانستید.

اما حالا کودک‌تان رها و آزاد است و به خود حق می‌دهد که زنده باشد و زندگی کند. برای این که در درون‌تان یک کودک سرزنده و شاداب و سرشار از انرژی داشته باشید هیچ‌وقت دیر نیست.

 

کاری از تیم مترجمان مجله ی موفقیت

افتتاحیه

با سلام به همه دوستان عزیز ما اومدیم !  

شما هم اگه حال دارین بیایین تا با هم باشیم !